سخت

درمان

Difficult

to

Cure


این بهزاد نبوی ما رو ول میکنه به کارمون برسیم؟

هی من میخوام بیخیال سیاست بشم، ولی مگه این بهزاد نبوی میگذاره؟ مسلمه که پشت بهزاد نبوی خیلی گرمه، و الا کس دیگه‌ای جرات چنین ابراز نظرهایی نداره! ولی امیدوارم مواظب خودش باشه، چون فکر کنم حداکثر به اندازه سعید حجاریان (قبل از ترور) پشتوانه و قدرت داشته باشه، و نه بیشتر.

...

بهزاد نبوی نماینده تهران و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در این گفت‌‏وگو در پاسخ به پرسشی در خصوص نوع شعارهای تبلیغاتی محافظه‌‏كاران برای ورود به مجلس هفتم، گفت: نكته جالبی كه در جریان انتخابات هفتم رخ داد این بود كه در هیچ كجای ایران محافظه‌‏كاران حاضر نشدند به نام محافظه‌‏كاران در انتخابات شركت كنند كه البته این یك پیروزی بزرگ برای اصلاح‌طلبان است كه نشان می‌‏دهد دیدگاهها و تزهای محافظه‌‏كاران با شكست كامل در افكار عمومی مواجه شده و لذا مجبور شدند كه خودشان را تحت پوشش‌‏هایی استتار كنند كه ماهیت دیدگاههای آنان برای مردم مشخص نشود.

وی افزود: البته در یك نگاه خوش‌‏بینانه می‌‏شود اینگونه قضاوت كرد كه انشاءالله به خواست خدا، دیدگاههایشان عوض شده است.

نبوی گفت: هیچ كدام از گروههای محافظه‌‏كار در هیچ كدام از برنامه‌‏های تبلیغاتی خود برای ارزشهایی كه مدعی بودند مجلس ششم آنها را زیر پا گذاشته و آنها آمدند آنرا احیا كنند كوچكترین تبلیغی نكردند.

وی افزود: در مجلس ششم تعداد كثیری از نمایندگان به دلیل عدم التزام و اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه رد صلاحیت شدند. این در حالی است كه من ندیدم یك كدام از این گروهها در تبلیغات انتخابی خود دفاع از ولایت مطلقه فقیه را به عنوان شعار خودشان مطرح كنند.

...

نبوی، پیشرفت، توسعه، آبادانی، رفاه، خوشی و شادی را از محورهای اصلی شعار انتخاباتی محافظه‌‏كاران خواند و گفت: تا به حال تصور می‌‏كردند كه شادی ضد ارزش و گریه ارزش محسوب می‌‏شود.

...

نبوی در ادامه این مصاحبه با اشاره به میزان مشاركت در انتخابات مجلس هفتم، ابراز عقیده كرد: اگر میزان مشاركت زیاد هم باشد، ما كماكان بر این اعتقادیم كه به دلیل عملكرد غیر قانونی شورای نگهبان، انتخاباتی غیر آزاد، غیر عادلانه و غیر رقابتی داشتیم و لذا نتایج این انتخابات برای ما قابل قبول نیست و مجلس هفتم را یك مجلس فرمایشی می‌‏دانیم.


... آقای خاتمی! ما برای چه رای دادیم؟

حالا که این متنم هم سیاسی شد، یه مقدار از تحلیلهایی که قبل از انتخابات باید مینوشتم و ننوشتم رو مینویسم:

  • به نظر من هر چقدر در عناصر کلیدی جناح اصلاح‌طلب باهوشی وجود داره، در عناصر کلیدی جناح محافظه‌کار شعور وجود نداره. و با اینکه قدرت دست محافظه‌کارهاست ولی در دراز مدت اگه یکی از این دو تا پیروز بشن، اون جناح اصلاح‌طلبه.
  • اصلاح‌طلبها میدونستن اگه این دوره همشون هم به عنوان کاندیدا صلاحیتشون تایید میشد، مردم در انتخابات شرکت نمیکردن، و باز هم نتیجه انتخابات همین میشد. تفاوتش این بود که هم اصلاح‌طلبها مثل الان نمیتونستن بگن چون ما نبودیم مردم شرکت نکردن، هم در ذهن تاریخی مردم شکست اصلاح‌طلبها هم ثبت میشد. یعنی با این حرکت شورای‌نگهبان اصلاح‌طلبها یک شکست قطعی رو با یه حذف اجباری معاوضه کردن.
  • اگه مسوولین شورای‌نگهبان قدری شعور (برای نابود کردن اصلاح‌طلبها) داشتن، اصلاح‌طلبها رو دقیقه آخر تایید صلاحیت میکردن. مردم اینطور برداشت میکردن که اینها همش برنامه برای کشیدن مردم به پای صندوقهاست، و حتی این یه مقدار رایی که اصلاح‌طلبها اوردن رو هم دیگه نمی‌آوردن. در نتیجه نه تنها نتیجه انتخابات از این هم برای محافظه‌کارها بهتر میشد، بلکه در قبال اصلاح‌طلبها نمیتونستن عدم حضور خودشون رو دلیل عدم حضور مردم در انتخابات بدونن.
  • در این بین مجمع روحانیون مبارز و به ويژه شخص کروبی خودشون رو خراب کردن (ببخشید! ولی در واقع خودشون رو با گه یکی کردن). به نظر من واضح بود که کروبی تو 30 نفر اول تهران نخواهد بود. فقط با اینکاری که کرد تمام اعتبار خودش رو هم بین از دست داد، تا اون باشه که دیگه پاچه‌خواری ج.ا. رو نکنه.
  • به نظر من در بین اصلاح‌طلبها فرصت طلبترین فرد بهزاد نبوی بود. با اینکه اصلاح‌طلبها کلا" چهار سال تو مجلس هیچ کاری نکردن (و یا بهشون اجازه داده نشد، ولی در نهایت نتیجه‌اش برای مردم یکی است) تو همین تحصنها با توجه به پشتگرمی‌ای (!)که داره چیزهایی گفت که خودش رو بین مردم مقبول کرد. این جدا از فرصت‌طلبی نشان از باهوشی و ذکاوت این آدمه (چیزی که در جناح مقابل یافت نمیشه).
  • البته این شکست نخوردن اصلاح‌طلبها برای نظام یه منافعی هم داره(!). سال 76 خاتمی به عنوان سوپاپ جلوگیری از انفجار فشار مردم روی کار اومد. حالا چند سال دیگه همین اصلاح‌طلبهایی که در ذهن تاریخی مردم شکست خورده نیستن، باز هم به عنوان سوپاپ جلوگیری از انفجار فشار مردم روی کار میان، و باعث بقای ج.ا. برای چند سال دیگه خواهند بود.


تا جایی که دیدم فقط مسوولین کشور ما از عباراتی مثل تو دهن زدن، مشت محکم تو دهن، سیلی زیر گوش زدن و ... برای کشورها و دولتهای دیگه استفاده میکنن. به نظر من جدا از وجهه خیلی بدی که این صحبتها در منظر بین‌المللی داره، اینجور حرف زدن باعث ترویج خشونت (و تروریسم در ابعاد بزرگترش) میشه.
حالا که اینها اینقدر مشت زدن دوست دارن، میشه یکی بگه دوم خرداد تو دهن کی مشت زده شد؟


این هم نامه‌ای که به خاطرش روزنامه‌های شرق و یاس‌نو توقیف شدن (الان فردا میان وبلاگ منم توقیف میکنن!).




بعد از انتخابات کمی زنگ تفریح!

بعضی از دوستام ازم میپرسن چرا نظرخواهیم رو ورداشتم؟
خوب باید بگم، من نظرخواهی وبلاگم را تا این لحظه ور نداشتم، اگه نمیاد مشکل از سرور نظرخواهیه و احتمالا" با یه Refresh درست میشه.


خیلی از مطالب زنگ تفریح این دفعه، ناشی از وبگردیها و emailهاییه که دوستام برام فرستادن. اگه به نظرتون جالب نیومدن، خوب همینه که هست :))


یه آشنا اسم دیوار سفارت آمریکا رو دیوار ترقی گذاشته! سیزدهم آبان 1358 از اینور دانشجو میرفت بالا، از اون ور وزیر، معاون وزیر، ... میومد پایین :))


مامان و بابای عزیزم سلام

الان نزدیکه چهار ماهه که من شما رو برای ادامه تحصیل در کالج، ترک کردم. میدونم که در ننوشتن نامه بی‌مبالاتی کردم و باید زودتر براتون نامه مینوشتم. بهر صورت از این بیفکری متاسفم. بهر صورت الان میخوام شمارو از همه چی مطلع کنم. فقط قبل از خوندن نامه لطفا بنشینید. بنشینید چون هیچ یک از مطالبی رو که نوشتم بدون نشستن نمیتونید بخوونید باشه!!!

خوب!! راستش الان همه چی خیلی خوبه اما میدونین چند وقت پیش استخون جمجمه‌ام شکسته بود آخه از پنجره خوابگاه پریدم بیرون... چون همون اوایل رسیدنم، اتاقم آتیش گرفته بود. بهر صورت اون موقع یه کم ضربه مغزی شده بودم اما الان خیلی خوب شدم فقط روزی یه بار سردرد میگیرم.
خوشبختانه ماجرای آتیش گرفتن خوابگاه و پریدن من از پنجره، مواجه شد با حضور یه شاهدی که تو صحنه بود و در واقع اون بود که آمبولانس رو خبر کرد و دانشکده رو در جریان گذاشت. تازه اون دائما" در بیمارستان میومد به ملاقاتم و به دلیل اینکه من اتاقم تو آتیش سوخته بود اون خیلی صادقانه حاضر شد اتاقشو با من مشترک بشه.
در واقع اتاقه خیلی کوچیکه اما خوب نمیدونید چقدر جذابه. هم اتاقیم یه پسر خیلی خوبه و راستشو بخواین من تو این مدت عاشقش شدم و تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. البته هنوز تاریخ دقیقش رو نمیدونم ولی احتمالا قبل از اینکه آثار حاملگی معلوم بشه اینکارو میکنیم.

آره مامان و بابای خوبم من حامله‌ام. من میدونم که چقدر شما منتظر بودید تا یه روزی مادربزرگ و پدربزرگ بشین و میدونم که شما بچه من رو با کمال میل میپذیرین و محبتتون رو بهش هدیه میکنید درست مثل وقتایی که من کوچیک بودم.
راستشو بخواین دلیل تاخیر ما تو ازدواج اینه که دوست پسر من یه بیماری مقاربتی خفیف داره و من از اون گرفتم و ما نمیتونیم آزمایش خون قبل ازدواج رو پاس کنیم البته این مریضی هر چه زودتر برطرف میشه چون هر روز پنی‌سیلین میزنیم.
راستشو بخواین میدونم که شما دوست پسرم رو هم مهربانانه میپذیرین. اون خیلی مهربونه البته تحصیلکرده نیست اما جاه طلب و بلند پروازه. باید بگم که اون کلاس خونوادگیش و دینش با ما یکی نیست. در ضمن میدونم که تحمل و مدارای شما بگونه‌ای هست که با این حقیقت مواجه بشین که رنگ پوست اون یه کمی تیره‌تر از پوست ماست. میدونم که شما اونو دوست خواهید داشت همونطور که من دارم. خونواده خوبی داره مثل اینکه پدرش تو یکی از روستاهای آفریقا شکارچی ببره.

خوب دیگه شمارو در جریان تمام اتفاقات گذاشتم فقط میخواستم بگم اصلا" از آتیش توی خوابگاه خبری نبود، منم ضربه مغزی نشده بودم و سرم هم نشکسته بود. من توی بیمارستان نبودم و در ضمن حامله هم نیستم. من با کسی نامزد نکردم و سیفلیس هم ندارم. هیچ نوع مردی هم با هیچ نوع رنگی توی زندگیم نیست.
آها فقط تاریخ رو 10 گرفتم و علوم رو هم افتادم و میخواستم در مورد این نمره‌ها یه پیش زمینه بهتون بدم.

میبوسمتون
دختر دوست داشتنی شما


The Men's Rules

Finally, the guy's side of the story!! At last a guy has taken the time to write this all down. We always hear the rules from the female side. Now, here are the rules from the male side. These are our rules! Please note these are all numbered 1 ON PURPOSE!

1. Learn to work the toilet seat. You're a big girl. If it's up, put it down. We need it up, you need it down. You don't hear us complaining about you leaving it down.

1. Sunday = sports. It's like the full moon or the changing of the tides. Let it be.

1. Shopping is NOT a sport. And no, we are never going to think of it that way.

1. Crying is blackmail.

1. Ask for what you want. Let us be clear on this one:
Subtlehints do not work! Strong hints do not work! Obvious hints do not work! Just say it!

1. Yes and No are perfectly acceptable answers to almost every question.

1. Come to us with a problem only if you want help solving it. That's what we do. Sympathy is what your girlfriends are for.

1. A headache that lasts for 17 months is a problem. See a doctor.

1. Anything we said 6 months ago is inadmissible in an argument. In fact, all comments become null and void after 7 days.

1. If you won't dress like the Victoria's Secret girls, don't expect us to act like soap opera guys.

1. If you think you're fat, you probably are. Don't ask us.

1. If something we say can be interpreted two ways, and one of the ways makes you sad or angry, we mean the other one.

1. You can either ask us to do something or tell us how you want it done. Not both. If you already know best how to do it, just do it yourself.

1. Whenever possible, please say whatever you have to say during commercials.

1. Christopher Columbus did not need directions and neither do we.

1. ALL men see in only 16 colors, like Windows default settings. Peach, for example, is a fruit, not a color. Pumpkin is also a fruit. We have no idea what mauve is.

1. If it itches, it will be scratched. We do that.

1. If we ask what is wrong and you say nothing, we will act like nothing's wrong. We know you are lying, but it is just not worth the hassle.

1. If you ask a question you don't want an answer to, expect an answer you don't want to hear.

1. When we have to go somewhere, absolutely anything you wear is fine. Really.

1. Don't ask us what we're thinking about unless you are prepared to discuss such topics as baseball, the shotgun formation, or monster trucks.

1. You have enough clothes.

1. You have too many shoes.

1. I am in shape. Round is a shape.

1. Thank you for reading this. Yes, I know, I have to sleep on the couch tonight, but did you know men really don't mind that -- it's like camping.

Pass this to as many men as you can - to give them a laugh.
Pass this to as many women as you can - to give them a bigger laugh!!!!


اگه یه بار همه 20 واحد رو توی یه ترم افتادین!.....بی‌خیالش
اگه شما رو با نمره 11.99 مشروط كردن!.....خوب شده دیگه
اگه استاد میخواد به جای آقا بهتون بگه خانوم!.....بگه
اگه یه دفعه هارد 60 گیگابایت شما هاپولی هاپو شده!.....پیش میاد دیگه
اگه پرسپولیس قراره از پیكان ببازه!.....ببازه
اگه سر مراسم خواستگاری، همونجا، عروس خانوم گفت نه!.....ایشالله خوشبخت بشه
اگه آمریكا یه موشك اتمی تنظیم كرده درست روی خونه شما!.....مسئله‌ای نیست
اگه صبح اول مهر بجای ساعت 6، ساعت 7 رفتین سر كار!.....دقیقا" رفتین سر كار
اگه كفشی رو كه امروز واكس زدین رو همه لگد می كنن!.....تعجبی نداره
اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسی دعوت شدین!.....مباركه،عروسی رو كه نمی‌شه نرفت
اگه گار شما به جایی رسیده كه خودتون به خودتون ایمیل می زنین!.....اینجوری هم یه صفایی داره
اگه توی انتخاب واحد به شما 13 واحد بیشتر نرسیده!.....حتما" حكمتی توی اون بوده
اگه بعد از 3 ساعت چت كردن یادتون اومد كه با اینترنت ساعت 500 تومن وصل شده بودین!.....مهم نیست
اگه شمعهای كیك تولد شما رو بقیه فوت كردن!.....لبخند بزنین
اگه ماشینتون جلوی یه مدرسه دخترونه پنچر شد و شما پنچر گیری بلد نبودین!.....خودتون رو نبازین
اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدین یكی پشت سرتون وایساده!.....عیبی نداره بابا
اگه بغل دستی شما سر كلاس كه اتفاقا" كنار شما ردیف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توی دماغش فرو كرد،شش دور بپیچوند، بعد با یه حالت دورانی بیرون آورد،خوب بهش نگاه كرد و بعد خیلی آروم زیر میز كلاس دستش رو پاك كرد!.....نه !این یكی رو شرمنده . آدمیزاد هم یه تحملی داره!

اینجا خبریه در مورد باخت تیم فوتبال امید آمریکا به تیم فوتبال امید مکزیک و عکس‌العمل هواداران مکزیکی، که به نظرم جالب اومد.


وقتی خبر جدایی Barbie و Ken تو سایت خبری CNN باشه، یعنی لابد مهمه دیگه! البته نگران نشید، قراره با هم دوست باقی بمونن فقط به نظر میرسه زیر سر Barbie بلند شده ;))


اینجا هم یه مقدار کاریکاتور در مورد بیماری جنون گاوی هست، که بعضیاش جالبن.


روز پنجم اسفند یه متن جدید نوشتم، دو تا خاطره از روز پنجم اسفند 1379 بود. بعد دچار خودسانسوری شدم و حذفش کردم. ping اون روز دلیلش این بود.




بازم انتخابات غیر قانونی!

روزنامه اعتماد، یکشنبه سوم اسفند 1382، صفحه 2:

گزارش خبری از ناآرامی در شهر ايذه
9 زخمی و تخريب اماکن دولتی
گروه سياسی: پس از اعلام نتایج شمارش آرا در شهر ایذه و در پی رای نیاوردن افراد مورد نظر یک لیست، شهر را ناآرامی در برگرفت. البته این ناآرامیها بسرعت به حوزه‌های انتخابی دشتی و فیروزآباد کشیده شد و منطقه ساعاتی را با تنش و درگیری گذراند. در همین حال نیز خبر رسید سید عباس موسوی نماینده سابق ایذه و باغ ملک دار فانی را وداع گفته است. با پخش این خبر و متعاقب آن شایعه فوت وی به دلیل تنشها، ایذه در حالت فوق‌العاده قرار گرفت. اما سرانجام پس از ساعاتی با دخالت نیروی انتظامی ناآرامی رو به کاهش گذارد و تدریجا پایان یافت. ساعت 18:59 ایسنا خبری را روی تلکس خود منتشر ساخت که در آن مدیر کل سیاسی و امنیتی استان خوزستان اوضاع شهر ایذه را آرام توصیف کرده بود. از سوی دیگر در همین رابطه مدیر کل سیاسی و معاون امنیتی استان خوزستان تاکید کردند: اوضاع شهر ایذه در حال حاضر آرام است. افقه در مورد اتفاق دیروز صبح شهرستان ایذه گفت: طرفداران یکی از کاندیداها که نتوانسته بود در انتخابات رای بیاورد و نسبت به نتیجه آرا معترض بودند، در مقابل فرمانداری تجمع کردند که نیروی انتظامی نیز در مقبل آنها ایستادگی کرد. مدیر کل سیاسی-انتظامی استانداری خوزستان نیز که در شهرستان ایذه بسر میبرد، افزود: تعدادی از طرفداران یکی از کاندیداها بعد از مشخص شدن نتایج آرا در مقابل فرمانداری تجمع کردند و میخواستند محل فرمانداری را تصرف کنند که با واکنش و مقاوت نیروی انتظامی روبرو میشوند. معترضان همچنین تعدادی از ماشینهای دولتی را آتش زدند اما مقصران اصلی در حال شناسایی هستند و در آینده‌ای نزدیک، ابعاد این حادثه مشخص میشود. از سویی دیگر میدری نماینده آبادان و آقامیری نماینده دزفول نیز در گفت‌و‌گوهای جداگانه‌یی با ایسنا درگیریهای نسبتا گسترده در شهر را تایید کردند.
البته در روزنامه همون روز اسم نماینده منتخب شهر ایذه نیومده(!)، ولی در همان روزنامه در همان صفحه روز بعد (چهارم اسفند) اومده که از ایذه و باغ‌ملک سید هادی طباطبایی (دروازه‌‌بان سابق استقلال؟ :)) با 49948 رای از 145749 رای انتخاب شده.
کسی میدونه این سید هادی طباطبایی به کدوم جناح گرایش داره؟


تقلب در انتخابات در ایران سابقه طولانی و کمدی داره. زمان رضاخان در یه دوره انتخابات مجلس تعداد رای مدرس (که لعنت بر او که پایه‌گذار شورای نگهبان بود) رو صفر اعلام کردن. خود مدرس اعتراض کرده بود که اگه انتخاباتتون سالمه، پس اون یه دونه رایی که خودم به خودم دادم چی شده؟


دوم خرداد 76 در استان لرستان تعداد شرکت‌کنندگان از تعداد واجدین شرایط بیشتر بود.
در اول اسفند 82 در استان کهگیلویه فقط 67 نفر از واجدین شرایط شرکت نکردند، و 99.95% واجدین شرایط در انتخابات شرکت کردند.
این از معجزات جمهوری اسلامیه که در انتخاباتها در برخی از استانها مردم در صفوف به هم پیوسته و حتی بیشتر(!) در انتخابات شرکت میکنند. (نقل به مضمون، نشریه عصرما بعد از انتخابات دوم خرداد)
نکته: یه وقت شک نکنید که در این انتخاباتها تقلب صورت گرفته ها؟ اینها همه از معجزات جمهوری اسلامیه.


شورای عالی امنیت ملی (که یکی از اعضاش رئیس جمهور است) صدور هر گونه دستور برای بستن روزنامه‌های شرق و یاس‌نو رو انکار کرده. جالبه که برای توقیف نشریات باید ابتدا دستور از همین شورا صادر بشه. زنده باد قانون مداری در قوه قضاییه!


تا حالا نشنیده و ندیده بودم سخنگوی یه حزب از جانب حزب رقیب قولی بده، که به برکت جمهوری اسلامی این رو هم دیدم. سخنگوی مجمع روحانیون مبارز رسول منتجب‌نیا گفته، مجلس بعدی با خاتمی و دولت همکاری مسالمت آميز خواهد داشت! (روزنامه اعتماد دوشنبه چهارم اسفند، نقل به مضمون)
یکی نیست بگه از شما که کسی تو مجلس آینده نیست، چطوری از طرف حزب رقیب قول میدی؟ شایدم سوتی داده و اشتباهی لو داده که دست هر دو حزب تو یه کاسه است.


انتخابات غیر قانونی!

با اینکه از انتخابات چند روز گذشته میخوام درباره انتخابات بنویسم. بعضی از چیزهایی که مینویسم خبرهاییه که اینور و اونور دیدم، بعضیهاش چیزهاییه که خودم به چشم دیدم، بعضیهاش به حاشیه انتخابات مربوطه، البته میدونم اخبارش خیلی جسته گریخه است. تحلیلهای خودم و یا تحلیلهایی که بر اثر بحث با دوستام حاصل شدن رو هم در پست بعدیم مینویسم (این دیگه خیلی طولانی میشه).


اولين موضوعی که برام جالب بود در مورد پوستر تبليغاتی یکی از کانديداهای مستقل تهرانه، که توش عبارت معتقد به اصل مترقی ولایت فقیه داشت. حالا عقیده‌اش به خودش مربوط، من موندم از کجا به این نتیجه رسیده این اصل مترقیه؟


این دوره مسوولین اجرایی هر حیله‌ای به کار بردن تا تعداد شرکت کنندگان رو بیشتر کنن، مثلا این دوره تعداد کاندیداها خیلی بیشتر از دوره‌های پیش بود تا تعداد شرکت کننده ها اینطوری بیشتر بشه! به هر حال هر کاندیدا فک و فامیل و دوست و آشنا داره دیگه! مثلا" همین شهر کرج که کلا" دو تا نماینده ازش میرن تو مجلس n تا کاندیدا داشت.


وزير کشور ظهر انتخابات گفت که انتخابات در تهران خیلی بی‌سابقه بوده، و در بعضی حوزه‌ها برگ رای تموم شده! بدیهیه که برای خیلی از حوزه‌ها برگ رای خیلی کم فرستادن تا زود تموم شه، در نتیجه اگه تعداد شرکت کننده‌ها کم باشه که هیچی از دست ندادن، اگه هم زیاد بشه تو چند تا شعبه اصلی که برگ رای زیاد داشتن و دوربینها در اون مستقر بودن جمعیت بیشتری جمع بشن!


اگه تقلبی در انتخابات صورت میگرفت (که 100% صورت گرفته!) فقط دو تا روزنامه شرق و یاس‌نو تقلب رو پوشش میدادن، که در یک اقدام غیر‌قانونی هر دوشون رو روز قبل از انتخابات بستن!


در ضمن از تیتر هوشمندانه و ژورنالیستی روزنامه یاس‌نو خیلی لذت بردم: بازی آزادی بدون تماشاگر! (دقیقا" در روزی که ایران با قطر در استادیوم آزادی بدون تماشاگر بازی میکرد!).


پوشش خبری صدا و سیما هم طوری بود که اصلا" نمیشد نتیجه گرفت تعداد افراد حاضر زیاده، همش کادر بسته.


زمانی که رهبر فتوا داد که استعفای نمایندگان خلاف شرع و حرامه، از محمد رضا خاتمی (نایب رئیس مجلس) نظرشو پرسیدن و خیلی هوشمندانه جواب داد که: "هر کسی مرجع تقلید خودش رو داره."


وقتی شبکه خبری الجزیره (که خیلی اسلام‌گرا است و برای جمهوری اسلامی نوشابه باز میکنه) اعلام کنه در استان فارس تقلب شده، ببین وضع چی بوده.


فردای روز انتخابات صدا و سیما تو برنامه‌های تلويزیونی و رادیویی تمام وقت داشت درباره حیرت خبرنگاران خارجی از حضور مردم صحبت میکرد، و اسم هزار و یک خبرگزاری رو در این مورد برد، ولی من که حداقل سایت ده تا خبرگزاری رو زیر و رو کردم، چیزی در مورد حضور گسترده مردمی و حیرت خبرنگاران خارجی پیدا نکردم.


خیلی از کسانی که میخواستن رای بدن (حتی به خاطر مهر شناسنامه) خجالت میکشیدن این موضوع رو تو جمع اعلام کنن! در این مورد یه شاهد خیلی موثق (یه شناسنامه!) دارم. :))


از اقدام یه عده مسوولین نظام که گرایش راست هم دارن (ولی نمیتونم ازشون اسم ببرم) تقدیر میکنم! به علت رد صلاحیتها انتخابات رو غیر قانونی دونستن و در انتخابات شرکت نکردن ، برام باور کردنی نبود.


میشه حدس زد که طبق معمول رای اولیها رو جو گرفته و کلیهاشون پا شدن رفتن رای دادن! یکی نیست به این پدر ومادرها بگه، نمیتونید یه روز جلو بچه‌تون رو بگیرید؟ یکی هم نیست به این بچه‌های تخس بگه میمردید یه روز حرف بزرگترهاتون رو گوش میکردید؟


اگه تو تهران حدود 33% شرکت کرده باشن، تو اصفهان زیر 15%، تو مشهد زیر 20%، تو کرج زیر 30%... تو شهر کوچکی مثل طالقان 13% و ...! چطوری کل کشور 50.57%؟ الله اعلم! یه وقت شک نکنید در انتخابات تقلب رخ داده‌ها!


یاد انتخابات دوم خرداد 76 افتادم. استان لرستان تنها استانی بود که توش ناطق نوری بیش از خاتمی رای آورد. و جالبه که در اعلام نهایی این استان تعداد شرکت‌کنندگان از تعداد واجدین شرایط استان بیشتر اعلام شد! :))
نتیجه اخلاقی: من که شک ندارم انتخاباتهای بعد از انقلاب همه سالم بودن!!


از یه منبع کاملا" موثق:

شهر طالقان حدود 6000 نفر واجد شرایط داشته، 800 نفر در انتخابات شرکت کردن (یعنی حدود 13%) و از این تعداد رای حدود نصفیش باطله (سفید، شعر و یا فحش به مسوولین نظام) بوده. وقتی تو یه شهر کوچک (که نتیجه روی روند زندگی مردم تاثیر مستقیم داره) نتایج اینطور بوده باشه، باید باور کنیم که در شهرهای بزرگتر نتایج خیلی بالا به دست اومده؟


یکی از مسوولین ظهر جمعه در مورد شرکت مردم در تهران اعلام کرد که همیشه صبحها شرکت کم بوده و اکثر مردم بعد از ظهر رای میدن، و برای همین کم بودن رای صبح برامون جای نگرانی نداره.


ساعت 5:15 از جلوی مسجد 45 متری گلشهر کرج که یکی از حوزه های انتخابیه کرج بود رد شدم، فکر کنم حوزه نسبتا" مهمی باشه، ولی تو اون ساعت اونجا پرنده هم پر نمیزد. لابد 5:15 بعد از ظهر حساب نمیشه.


برای تمدید شدن زمان انتخابات دلایل زیر معقول به نظر میرسن:

  • درخواست تلويزیونهای اپوزوسیون برای حضور مردم در خیابانهای شهر بعد از پایان انتخابات، که با تمدید انتخابات تا 10 شب تا حد زیادی جلوی اینکار گرفته شد.
  • با افزایش ساعت انتخابات به مردم القا کنند که حضور خیلی چشمگیر بوده، تا وقتی اعداد نجومی و خیالی اعلام کردند مردم تعجب نکنند.


شنیده شده در یک حوزه نزدیک میدان فردوسی تهران، سه ساعت بعد از شروع ساعت انتخابات پس از مراجعه یک رای دهنده و در زدن در رو باز کردن!


در شهر ايذه حداقل 4 نفر (خیلی خبرگزاریها اعلام کردن 8 نفر) بعد از انتخابات در درگیریها کشته شدن. در ضمن روزنامه اعتماد امروز (یکشنبه سوم اسفند) در مورد این مطلب یه چیزهای مبهمی نوشته که برداشت من ازش به قتل رسیدن کاندیدای اصلاح‌طلب در جریان این اتفاقات بوده، آیا این خبر درسته!؟ اگه درست باشه این سرآغاز آشوبها و جنایات سیاسی بعدی کشور خواهد بود!




آثار حضور سخت درمان در یک کنسرت بینظیر!

یکی نیست به من بگه نمیتونستی یه روز دندون رو جیگر بذاری، و به جای دیروز امروز متن بنویسی؟


خوب امروز 29 بهمن کنسرت گروه موسیقی تهران رو رفتم؛ یکی از بهترین کنسرتهایی که از این گروه رفتم بود. واقعا" قطعات و اجرا عالی بودن.


هر کس قطعه پروانه‌ی کوه‌های زاگرس(برای چهار دست) - اپوس 121، شماره 2 ساخته علیرضا مشایخی رو نشنیده کل عمرش بر فنا! (به نصفش قانع نیستم :)) واقعا" شاهکاره. فکر کنم نظر بقیه حضار هم همین بود، چون بعد از اجرای این قطعه اینقدر دست زدند که نوازندگانش (خانمها فریماه قوام‌صدری و دلبر حکیم‌آوا) همین قطعه رو بیز دادن (اصطلاح بیز دادن درسته؟ یا باید بگم به عنوان بیز اجرا کردن؟).




حرفهای از رو بی حرفی!

پیرو متن قبلی یه تحریف کشف شده که اینجا اصل مطلب اومده (به هر حال باید معجزه‌اش درست باشه!):

وَالفَجر؛ وَ لَیالِ عَشرِ واحِد!


چند سال اخیر اکثر (شاید هم همه‌ی) کنسرتها و برنامه‌های گروه موسیقی تهران به رهبری علیرضا مشایخی رو رفتم. حتی تو همین 10 روز اخیر دو تا کنسرت از این گروه رفتم، فردا شب هم یکی دیگه شو دارم میرم (میتونیم میریم :d).
موسیقی خیلی خاصی داره، و برای همین خیلیها با موسیقیش نمیتونن ارتباط برقرار کنن، واسه همین چند بار بعضی تماشاگران (یا به قول فردوسی‌پور تماشاگرنمایان) که نتونستن با موسیقیش ارتباط برقرار کنن برخوردهای زشتی انجام دادن.
موسیقی کلاسیک-مدرنی که پایه و رنگامیزی موسیقیاییش بر پایه موسیقی ایرانیه (برداشت شخصی من که موسیقی کلاسیک و مدرن رو به صورت علمی نمیشناسم).
اکثر قطعاتی که تو کنسرتهای این گروه اجرا میشه، ساخته خود آقای مشایخی و یا شاگردانشون هست.
من خودم از شنیدن بعضی از قطعاتش واقعا" لذت میبرم؛ ولی خوب دروغ نگم با بعضی از قطعات هم نمیتونم ارتباط برقرار کنم (که حتما" دلیلش دانش کمم در این شاخه از موسیقیه).
یکی از افرادی که از ابتدای شروع کار این گروه (حدود یکی دو ماه پیش کنسرت به مناسبت 10 سالگی گروه برگزار شد، پس یعنی گروه ده سالشه) در کنار آقای مشایخی بودن خانم فریماه قوام‌صدری هستند. خانم قوام‌صدری نوازنده زبردست و عالی پیانو هستند، که در اکثر قطعات ساخته‌ی آقای مشایخی نوازنده پیانو (و عمدتا" نوازنده اصلی گروه) هستند (باید احترامی که آقای مشایخی برای ایشون قائل هستند رو ببینید!).

میشه حدس زد اگه یک گروه در عرض یک هفته دو کنسرت اجرا کنه، تعدادی از قطعات اجرایی تکراریه، و همین به من فرصت داد که بار دوم (26 بهمن) جدا از موسیقی قطعات به حرکات، و میمیک صورت نوازنده‌ها به ویژه خانم قوام‌صدری بیشتر دقت کنم.
خانم قوام‌صدری مثل همیشه لباسهای خاصی پوشیده بودن (لباسهایی که در سطح جامعه در مکانهای عمومی متداول نیست، ولی ایشون اکثر اوقات در کنسرتها اینطور میپوشن)، که در عین پوشیدگی کامل ایشون رو در گروه متمایز میکنه (به نظرم نوع لباس پوشیدنشون هم خیلی جالب و قابل تحصینه). و بروز احساساتشون هم در هنگام نواختن خیلی جالب بود برام، و با فراز و نشیب موسیقی، ایشون هم فراز و نشیب میگرفتن...
بقیه‌اش رو هم باید خودتون باشید و ببینید، نمیشه که همشو رو تعریف کنم :))


اگه دستم به این زیتون ورپریده برسه...!


دیگه حرفم نمیاد، همیشه که لازم نیست زیاد بنویسم (البته خودم میدونم در مورد حجم نگارش در مقابل خانمها عددی نیستم!)، اصلا" منم مثل حزب مشارکت تا بعد انتخابات دیگه بیانیه صادر نمیکنم (شایدم کردم). :))




بازم زنگ تفریح!

با اجازه از دوست عزیز و فعلا" بی‌وبلاگم؛ یه نکته خیلی ریز! دهه فجر 11 روزه! (از 12م تا 22م شامل خود این دو روز)


این محاسبه در یکی از کلاسهای دانشگاه ما در مورد مهندسی و دقیقتر بودن تخمینها انجام شد:
سوال: اگه مسافت بین میدان آزادی و میدان انقلاب با یه فشردگی نسبتا" زیاد (که بیشتر از این فشردگی راه رفتن مشکل میشه) پر از آدم باشه، جمعیت چقدر خواهد بود؟
جواب: با احتساب طول و عرض خیابان آزادی و اینکه برای راحت راه رفتن از هر طرف چقدر جا لازمه، در یه همچنین شرایطی جمعیت این افراد حدود دویست و پنجاه هزار نفر خواهد بود (کمتر از 2% جمعیت تهران).

راستی شنیده شده امسال با فشردگی خیلی کمتر از چیزی که در صورت سوال آمده، راهپیمایان حداکثر به خیابان اسکندری رسیده بودن، پس زنده باد راهپیمایی میلیونی!


Types Of Women
HARD-DISK Woman
She remembers everything, FOREVER.
RAM Woman
She forgets about you, the moment you turn her off.
WINDOWS Woman
Everyone knows that she can't do a thing right, but no one can live without her.
EXCEL Woman
They say she can do a lot of things but you mostly use her for your four basic needs.
SCREENSAVER Woman
She is good for nothing but at least she is fun!
INTERNET Woman
Difficult to access.
SERVER Woman
Always busy when you need her.
MULTIMEDIA Woman
She makes horrible things look beautiful.
CD-ROM Woman
She is always faster and faster.
E-MAIL Woman
Every ten things she says, eight are nonsense.
VIRUS Woman
Also known as "WIFE"; when you are not expecting her, she comes, installs herself and uses all your resources. If you try to uninstall her you will lose something, if you don't try to uninstall her you will lose everything.

I was happy. My girlfriend and I had been dating for over a year, and so we decided to get married. My parents helped us in every way, my friends encouraged me, and my girlfriend. She was a dream!

There was only one thing bothering me, very much indeed, and that one thing was her younger sister. My prospective sister-in-law was twenty years of age, wore tight mini skirts and low-cut blouses. She would regularly bend down when quite near me and I got many a pleasant view of her underwear. It had to be deliberate. She never did it when she was near anyone else.

One day little sister called and asked me to come over to check the wedding invitations. She was alone when I arrived. She whispered to me that she had feelings and desires for me that she couldn't overcome and didn't really want to overcome. She told me that she wanted to make love to me just once before I got married and committed my life to her sister. I was in total shock and couldn't say a word. She said, "I'm going upstairs to my bedroom, and if you want to go ahead with it just come up and get me."

I was stunned. I was frozen in shock as I watched her go up the stairs. When she reached the top she pulled down her panties and tossed them down to me. I stood there for a moment, then turned and went straight to the front door. I opened the door and stepped out of the house. I walked straight towards my car.

My future father-in-law was standing outside. With tears in his eyes he hugged me and said, "We are so happy that you have passed our little test. We couldn't ask for a better man for our daughter. Welcome to the family."

The moral of this story is: Always keep your condoms in your car.


... گوشی جديده‌ی منشی شرکتمون ،‌ منشی هم داره ...


عاقد رامبد جوان و همسرشون آقای خاتمی بوده‌اند.


این شعر رو هم چند وقت پیش یکی از دوستام فرستاده بود:
خواهرم، در کوچه آرایش مکن گیسوان از روسری بیرون مریز خواهرم، دیگر تو کودک نیستی خواهرم، این لباس تنگ چیست؟ خواهرم، اینقدر طنازی نکن در امور خویش سرگردان مشو خواهرم، پاچه‌ت چرا اینقد شده؟ پاچه‌ات کوتاه و برمودایی است خواهرم، این خط چشم ایرانی است؟ خواهرم، گیرم که مو بر میزنی مورچه رو دست تو سر میخورد زیر ابروی تو ای خواهر کجاست؟ خواهرم، تاتوی ابرو میکنی؟ خواهرم، مو را چرا مش میکنی؟ موی تو های‌لایت و لو‌لایت است چرا؟ خواهرم، رنگ برنزه رنگ توست؟ چاک مانتو تا لب باسن چرا؟ خواهرم من دیده‌ام چت میکنی این دماغ سر بالا بهر کیست؟ ای یقه تا چاک سینه باز باز! آدم از دیدار تو خر میشود خواهرم، این ریش و پشمم مهر تو! جون من، صیغه میشی با مهر کم؟ ازدواج از سنت پیغمبر است حال کردی شعر و وزن و قافیه؟ از جوانان سلب آسایش مکن بر مسیر دیدگان افسون مریز فاش میگویم که عروسک نیستی پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟ با امور شرع لجبازی نکن لایق چشمان نامردان مشو راست راستی، این تریپت بد شده! خشتکت چسبیده بر یک جایی است! امتدادش یک کمی طولانی است موی پا و دستها را میکنی نامزدت یا شوهرت غر میخورد زیر ابروی تو رکن دین ماست! ابرو هشتی، شینیون مو میکنی؟ توی مویت هی چرا کش میکنی؟ پاتوقت هر شب کلاب‌نایت است چرا؟ این دو چشمم یک دو ساعت منگ توست بردن دل از داداش و من چرا؟ توی چت جلب محبت میکنی بهتر از من از برایت مرد نیست! ای قشنگ و ای برای من ناناز حالتش یک طور دیگر میشود! برده از من دین و دل این چهر تو گر بخواهی کل ریشم میزنم هر که این سنت نیابد بس خر است! از برای من یه ساعت کافیه!




خانواده عزیز من!

به خانواده‌ای که دارم میبالم، خیلی چیزها تو این خانواده دارم که میبینم خیلی از دوستان و آشنایانم ندارن،
اولین چیزی که توی خانواده‌ام بهش میبالم رابطه من و برادرمه. تا امروز کسی رو ندیدم که نزدیکترین دوستش برادرش (و یا خواهرش) باشه. ولی من این رو تو زندگیم دارم. خیلی برادرها (و یا خواهرها) رو تو دوست و آشنا دیدم که رابطه شون خیلی خوبه ولی هیچ کدوم صمیمترین دوست هم نیست، ولی من و برادرم الان بیشتر از دو ساله که صمیمیترین دوستهای هم هستیم. واقعا" از این موضوع خوشحالم و به نظرم یه مقدارم جای فخر فروشی هم داره. با اینکه عقایدمون، طرز فکرمون، نوع زندگی کردنمون خیلی با هم فرق داره ولی دلیل نمیشه که برای همدیگه هر کاری نمیکنم.
دوست دارم که اوقام رو باهاش بگذرونم؛ دوست داره که اوقاتش رو با من بگذرونه.
بهم تو هر زمینه‌ای که بتونه کمک میکنه؛ بهش تو هر زمینه‌ای که میتونم کمک میکنم.
وقتی بهش تکیه میکنم پشتم رو خالی نمیکنه؛ وقتی بهم تکیه میکنه پشتش رو خالی نمیکنم.
...

البته این چیزها بین خیلی از دوستاهای صمیمی هست، ولی خیلی پیش میاد که دوستهای صمیمی آدمها عوض شن (همونطور که بارها برای هر کدوم از ما پیش اومده)، ولی ما که نمیتونیم هیچ وقت برادریمون رو انکار کنیم، میتونیم؟
مثل هر دو تا دوستی پیش میاد که نظراتمون مخالف هم باشه، از هم انتقاد کنیم، حرفمون بشه، حتی دعوامون بشه؛ ولی اینها دلیل نمیشه که بعد اون با هم حرف نزنیم و پشتوانه همدیگه نباشیم.
به نظرم هیچ کدوم از دوستیهای صمیمانه قبلی زندگیم به اندازه این دوستی برام با ارزش نبودن. امیدوارم این رابطمون همیشه اینطور باقی بمونه.


از چیزهای دیگه‌ای که توی خانواده‌ام داریم که بازم بهش میبالم اینه که توی خانواده‌ام تونستیم از زندگی لذت بردن و شاد بودن رو یاد بیگیریم. از پدر و مادر عزیزم ممنونم که تونستن یه محیطی بسازن که بتونیم توش از زندگیمون لذت ببریم و شاد زندگی کنیم. این مورد هم از اون چیزهایی که تا اونجا که دیدم توی خانواده های دیگه کمیابه، و خیلی کم خانواده هستند که این رو بلد باشن، و بتونن با هم تو جمع خودشون از زندگیشون لذت ببرن.
توی هم سن و سالان و دوستانم، خیلیها رو دیدم که بلد نیستن شاد باشن، بلد نیستن از زندگی لذت ببرن، اگه مشکلی تو زندگیشون پیش بیاد از پا بندازتشون و ...، ولی من تو این خانواده یاد گرفتم که طور دیگه باشم و حتی در برابر مشکلات بزرگی که ممکنه برام پیش بیاد (و حتی مشکل خیلی بزرگی که الان تو زندگیم دارم) از زندگیم لذت ببرم.


یکی از چیزهایی که توی خونه‌ای که توش زندگی میکنم یاد گرفته اینه که هدف زندگیم باید خوب زندگی کردن، از زندگی لذت بردن، شاد زندگی کردن و ... باشه! و ثروت، قدرت، و ... نمیتونه برام هدف زندگی باشه. هر چند ثروت، قدرت و ... در بعضی شرایط برای لذت بردن از زندگی لازم هستن، ولی این رو میدونم که فقط ابزاری برای هدف اصلی هستند و نه هدف.


راستی شما در این چهار رو ز تعطیلی آخر دهد فجر چیکار کردید؟ ما که هر شب مهمونی داشتیم، و واقعا" ساعات خوشی داشتیم، فکر کنم مصرف چهار بطری الکل گندم تو کمتر از 56 ساعت نشون بده که... :)))




بازم سیاست!

مسوول اطلاعات نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: شمر هم جانباز بود.
جالبه که برای توجیه رد صلاحیتها و ... خیلی راحت خیلی حرمتها (یی که اگه کسی دیگه میشکست، از زندگی ساقطش میکردن) رو میشکنن!
راستی اگه این جمله رو یه نفر از جناح مقابل (مثلا" احمد شیرزاد) میگفت چیکارش میکردن؟!


محمد علی ابطحی در وبلاگ وب‌نوشت (که اسمش به نظرم خیلی قشنگه!) یه مطلب نوشته که به نظر من کاملا" طعنه زدن به وضعیت صدا و سیمای ایرانه! چون دقیقا" همین وضع هم تو صدا و سیمای ایران حاکمه، و جایزه نوبل شیرین عبادی بعد از خبر اختلال پرواز هواپیماها در مسکو به علت پرواز کلاغها، و خبر استعفای مجلس بعد از خبر همزیستی یه گربه و سگ در فلان جای دنیا پخش شد...


تیتر اول روزنامه شرق دیروز در مورد سفر پرنس چالز به ایران بود، و خیلی قضیه رو جدی گرفته بود.
یه سوال، این آخوندی که عکسش رو از پشت انداخته کیه؟ مسلمه که خاتمی نیست (چون عمامه‌اش سفیده!)؛ و کیه که باعث اون لبخند(!) ملیح پرنس چارلز شده؟
بعد خیلی پرنس چارلز رو جدی گرفتن، با توجه به اینکه خانواده سلطنتی تو انگلیس قدرت زیادی ندارن، و فقط مقام تشریفاتی دارن عجیبه که روزنامه شرق اینقدر جدی گرفتتش، شاید میخواد بگه ما (اصلاح‌ طلبان) بودیم که اولین بار با مقامهای مهم انگلستان(!) رابطه برقرار کردیم!


از یه جا شنیدم که رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح قم گفته: مردم مانند صفرهایی هستند که هر چقدر هم زیاد باشن بدون عدد صحیح نمیتونن کاری از پیش ببرن؛ نقش رهبری در کنار ملت چون عدد صحیح است!
این جمله موثقه؟ در ضمن آیا همینهایی که اینها رو میگن نقش مردم رو در انقلاب و ... فراموش کردن؟ حالا ببینیم، بعد این انتخابات و راهپیمایی 22 بهمن که آبروشون رفت چی میگن!


حرکت روحانیون مبارز خیلی جالب بود، با این حرکت خودشون رو از بقیه اصلاح طلبها جدا کردن، و نشون دادن روحانی (آخوند) روحانیه! و اصلاح طلب و محافظه کار ندارن، و همشون سر و ته یه کرباسن! من که از این حرکتشون تقدیر میکنم، چون اندیشه وجود روحانی خوب رو نابود کردن.


این بهزاد نبوی هم زده به سیم آخر! با اینکه سابقه اول انقلاب حزبشون ننگینه، ولی الان حرفهای جالبی میزنه! راستی چرا روزنامه شرق جرات نکرده اسم فرمانده لشکر ثارالله رو تو حرفهای بهزاد نبوی بنويسه؟


امشب (21 بهمن) ساعت 21 بای یه عده از فامیلهامون سر کوه عظیمیه بودیم، و همون موقع آتش بازی جشن 22 بهمن (!) شروع شد، و از اون قبرستون (ی که زیتون چند بار بهش اشاره کرده) از ضبط صوت صدای الله اکبر میومد، یاد اون شعارهای زمان انقلاب افتادم که توش میگفتن: ... نوار که پا نداره!...


امروز (21 بهمن) از جلو سازمان کنترل ترافیک (تقاطع بزرگراه‌های کردستان و شهید گمنام) رد میشدم، پلاکاردهایی از حرفهای امام خمینی رو زده بودن، در مورد انقلاب و ... که فکر کنم بی‌غرض نبوده باشه، و کلی وضعیت فعلی انتخابات رو زیر سوال برده بود! اینکه خمینی گفته: "امروز من رای آری به جمهوری اسلامی میدهم، نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر" و یا پلاکاردی که در اون در زمینه نقش مردم و اهمیت نقش مردم و حضور مردم صحبت کرده بود (جمله‌اش رو یادم نیست) و ...


هر کس از ISPهایی که سرویسشون رو از مخابرات میگیرن اینترنت بگیره، احمقه! و من این حماقت رو این چند وقته انجام دادم! سرعت کند، سایتهایی فیلتر شده و ...


خوشبختانه یا بدبختانه این کسانی که تو مخابرات در مورد فیلتر کردن سایتها اقدام میکنن، قد گاو انگلیسی حالیشون نیست! سایتهایی که موضوعشون خیلی غیر اخلاقیه (و احتمالا" خیلی تصویر ندارن) قابل دسترسی هستن (اسمشون رو نمیگم تا نبندنشون:>) و سایتهایی که موضوعشون چیز دیگه‌ایه (مثلا" سایهای crack که به سایتهای غیر اخلاقی لینک دارن) رو بستن!
در مورد بستن سایتهای crack واقعا" دیگه قاطی کردم؛ تو ایران که امکان خرید نرم‌افزار به طور قانون نیست، پس استفاده از crack کار متداول و ضروریه، اونوقت اکثر سایتهای crack رو فیلتر کردن، مثلا" از اسم سایتهای www.warez.com، www.serials.ws، www.mscrack.com و ... کاملا" مشخصه که سایتهایی هستن که توشون فقط crack نرم‌افزارها وجود داره، ولی یه عده آدمی که هیچی نمیفهمن، و متاسفانه قدرت اعمال نظر دارن...


امروز وبلاگی به اسم لباس شخصی پیدا کردم؛ که یه نگاه بهش کردم داشتم از خنده روده بر میشدم! از همه چیز جالبتر (به جز اسمش که خیلی چیزها رو میرسونه) عبارتیه که واسه نظرخواهیش گذاشته...


این متن هم امروز از یکی از دوستام به دستم رسید:

A woman at 18 is like a football: 22 men after her.
A woman at 28 is like a basketball: 10 men after her.
A woman at 38 is like a golf ball: 1 man after her.
A woman at 48 is like a tennis ball: 2 men pushing her to other!!!




یه خورده سیاست!

امروز زده به سرم فقط سیاسی بنویسم! البته بیشتر لینک میدم به چیزهای جالبی(!) که این چند وقته دیدم.


توی کشور اسرائیل غاصب (البته کشور اسرائیل که رسمیت نداره(!)، منظور همون فلسطین اشغالیه) که مال یهودیها هم هست (آخه یهودی یجورایی از دید مسوولین نظام ما فحشه!) و خیلی هم کشور بدیه، و ما همیشه میگیم مرگ بر اسرائیل و پرچمش رو آتش میزنیم ولی نمیدونم چرا با اینحال از صحنه روزگار محو نمیشه (حتما" شعارها و پرچم آتش زدنها با حضور قلب نیست :))) پلیس به راحتی نخست وزیر رو به خاطر سو استفاده مالی پسرش بازجویی میکنه! و تازه اگه معلوم بشه خودش هم در جریان کارهای پسر بوده از سمتش عزل میشه!
اما تو کشور ما که دیگه مهد دین اسلامه و حکومت عدل علی(!) توش داریم، خانواده رفسنجانی کل مملکت رو میچاپن و هر جایی که توش پوله ردپای این خانواده هم پیدا میشه! زمانی که دوره ریاست جمهوریش تموم میشه وزیر دادگستری اعلام میکنه اموال این خانواده قبل از ریاست جمهوری ایشون بیشتر بوده و قسمتی از اموال شخصیشون رو هم در راه کشور و انقلاب هزینه کرده‌اند! و در آخر هم کسی جرات نداره در مورد مسائل مالی این خانواده چیزی بگه یا بنویسه! حتی اگه اون کسی که چیزی مینویسه نشریه شلمچه (مال مسعود ده‌نمکی) باشه.


با اینکه انتخاب شدن یکی از کاندیداهای تهران در مجلس برای من میتونه منافع مادی داشته باشه، من که در انتخابات شرکت نخواهم کرد! و امیدوارم که اکثریت مردم هم در انتخابات شرکت نکنند حتی اگه براشون منفعتی داشت!


اینجا هم یه عکس هست در مورد یه نفر که احتمالا" دیگه اثری ازش پیدا نخواهد شد، ببینید و اگه میشناسیدش...


اینجا هم مطالبی نوشته در مورد تجاوز جنسی به زهرا کاظمی که امیدوارم دروغ باشه، ولی متاسفانه در این کشور هیچ چیز بعید نیست...


خانم جین کوکان یه خبرنگار کانادایی برای کشف بلایی که سر زهرا کاظمی اومده وارد ایران میشه و در ایران فیلمی مخفیانه به اسم ایران ممنوع میسازه، میشه حدس زد که این فیلم نباید چندان مورد خوشایند مسوولین باشه...


اگه تا حالا در مورد حمیدرضا ذاکری و ادعاهاش در مورد ارتباط ایران با القاعده چیزی نشنیدید، حتما" یه جستجویی تو اینترنت انجام بدید، اینجا هم یه سر نخی برای این جستجو پیدا میکنید...


به مطلب غیر سیاسی‌ای که در همین لحظه به دستم رسید هم توجه کنید:

هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد، با مشکل کوچکی روبرو شد. آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمیکنند، چون جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی‌یابد و روی کاغذ نمیریزد. برای حل این این مشکل آنها شرکت Andersen Consulting را انتخاب کردند، تحقیقات مشاورین شرکت Andersen بیش از یک دهه طول کشید، 12 میلیون دلار خرج شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بی جاذبه مینوشت، زیر آب کار میکرد، روی هر سطحی حرکت میکرد، حتی روی کریستال مینوشت و از دمای زیر 0 تا 300 درجه سانتیگراد کار میکرد؛ ولی روسها راه ساده‌تری داشتند، آنها از مداد استفاده میکردند!
اینم یه مثال دیگه از اون مطلبم که گفتم همیشه باید دنبال راه حلهای ساده بود (حتی متدولوژی eXtreme Programming هم یکی از اصول پایه‌اش ساده فکر کردنه!)...


تا من باشم که دیگه از ISPهای ناشناس کارت نگیرم! که هم نصف سایتها فیلتر شده باشن، هم خیلی از سایتهای خبری و وبلاگها از هفت هشت روز پیش تو cacheش مونده باشن!




اوضاع آشفته مملکت

اگه صحبتهای بهزاد نبوی رو در روز نهم بهمن در مورد انتخابات نخوندید، حتما" بخونیدشون.


وزارت کشور یه نظرخواهی در مورد شرکت در انتخابات راه انداخته، تا بتونه یه آماری داشته باشه (لینکش رو از وبلاگ زیتون بر داشتم).
فقط برام جای تعجب داره اونهایی که میخوان رای بدن، از کجا به اینترنت دسترسی داشتن؟ :)) آخه تا جایی که دیدم هر آدمی که اونقدر باشعوره که از اینترنت استفاده میکنه نمیخواد تو انتخابات شرکت کنه (شایدم من همه رو ندیدم!).


دوست تنبل و عزیزم سلمان قصد داره که قالب وبلاگش (اولین وبلاگ فارسی) رو عوض کنه، و در این زمینه یه مسابقه کوچیک راه انداخته(!). خودم هم در این زمینه یه تلاشی میکنم، هر کی دیگه هم میخواد بخت خودش رو آزمایش کنه مطلب اول فوریه 2004 سلمان رو بخونه.


نظر شما در مورد خیابان شهید انورسادات چیه؟ :)) این آقاهه اینجا معلومه خیلی عصبانیه! :)) البته این آقاهه کلا" آدم عصبی‌ای هستش و عادت به اینجور برخوردهای هیستریک داره...


راستی اگه وقت کردید به وبلاگ قدیم من هم یه سر بزنید. به نظرتون رنگ و روی اون جالبتره یا این ؟
نکته: اون عکس رادیولوژی اینه، و به نظرم به اسم وبلاگم بیشتر میاد، ولی این میگه اون ترسناکه! :)))


این رو هم یه دختر خانم برام فرستادن:

پسرها
  1. با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک.
  2. کارت رو داخل دستگاه ميذارن.
  3. کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستی رو وارد ميکنن.
  4. پول و کارت رو ميگيرن و ميرن.
دخترها
  1. با ماشين ميرن دم بانک.
  2. در آينه آرايششون رو چک ميکنن.
  3. به خودشون عطر ميزنن.
  4. احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن.
  5. در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن.
  6. در پارک کردن ماشين خيلی مشکل پيدا ميکنن.
  7. بالاخره ماشين رو پارک ميکنن.
  8. توی کيفشون دنبال کارتشون ميگردن.
  9. کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه.
  10. کارت تلفن رو ميندازن توی کيفشون.
  11. دنبال کارت عابربانکشون ميگردن.
  12. کارت رو وارد دستگاه ميکنن.
  13. توی کيفشون دنبال تيکه کاغذی که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن.
  14. کد رمز رو وارد ميکنن.
  15. دو دقيقه قسمت راهنمای دستگاه رو ميخونن.
  16. کنسل ميکنن.
  17. دوباره کد رمز رو ميزنن.
  18. کنسل ميکنن.
  19. دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه.
  20. مبلغ درخواستی رو ميزنن.
  21. دستگاه ارور (خطا) ميده.
  22. مبلغ بيشتری رو درخواست ميکنن.
  23. دستگاه ارور (خطا) ميده.
  24. بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن.
  25. انگشتاشون رو برای شانس رو هم ميذارن.
  26. پول رو ميگيرن.
  27. برميگردن به ماشين.
  28. آرايششون رو توی آينه عقب چک ميکنن.
  29. توی کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن.
  30. استارت ميزنن.
  31. پنجاه متر ميرن جلو.
  32. ماشين رو نگه ميدارن.
  33. دوباره برميگردن جلوی بانک.
  34. از ماشين پياده ميشن.
  35. کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن. (حواس نميیذاره برای آدم)
  36. سوار ماشين ميشن.
  37. کارت رو پرت ميکنن روی صندلی کنار راننده.
  38. آرايششون رو توی آينه چک ميکنن.
  39. احتمالاً يه نگاهی هم به موهاشون ميندازن.
  40. میندازن توی خيابون اشتباه.
  41. برميگردن.
  42. ميندازن توی خيابون درست.
  43. پنج کيلومتر ميرن جلو.
  44. ترمز دستی رو آزاد ميکنن. (ميگم چرا اینقدر يواش ميره)
  45. ...


این هم یه flash بامزه، و احتمالا" از دید خدا!




This page is powered by Blogger. Isn't yours?